English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3667 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
agree U ترتیب دادن درست کردن
agreeing U ترتیب دادن درست کردن
agrees U ترتیب دادن درست کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
list U نمایش برنامه خط به خط به ترتیب درست
to dress a salad with mayonnaise U مزین کردن [ترتیب دادن ] سالاد با مایونز
collate U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collated U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
organising U تشکیلات دادن درست کردن
organize U تشکیلات دادن درست کردن
organizing U تشکیلات دادن درست کردن
organises U تشکیلات دادن درست کردن
organizes U تشکیلات دادن درست کردن
to spin out U امتداد دادن مفصلا درست کردن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
algebra U ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
sequences U ترتیب دادن
sequence U ترتیب دادن
to map out U ترتیب دادن
dresses U ترتیب دادن
arrengement U ترتیب دادن
dress U ترتیب دادن
ordains U ترتیب دادن
ordain U ترتیب دادن
ordaining U ترتیب دادن
ordained U ترتیب دادن
temper U درست ساختن درست خمیر کردن
tempered U درست ساختن درست خمیر کردن
tempers U درست ساختن درست خمیر کردن
marshal U به ترتیب نشان دادن
arranges U ترتیب دادن اراستن
to get up U بلندکردن ترتیب دادن
arrange U ترتیب دادن اراستن
to arrange matters U ترتیب دادن امور
prearrange U قبلا ترتیب دادن
pre arrenge U از پیش ترتیب دادن
pre arrange U از پیش ترتیب دادن
arranging U ترتیب دادن اراستن
marshalled U به ترتیب نشان دادن
marshaling U به ترتیب نشان دادن
arranged U ترتیب دادن اراستن
marshaled U به ترتیب نشان دادن
To arrange (fix up) something. U ترتیب کاری را دادن
marshals U به ترتیب نشان دادن
adhibit U ترتیب دادن پذیرفتن
ranged U قرار دادن متن در یک ترتیب معین
structure U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structuring U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
ranges U قرار دادن متن در یک ترتیب معین
range U قرار دادن متن در یک ترتیب معین
structures U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
preordain U قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
alphabetize U قرار دادن به ترتیب حروف الفبا
printed U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
prints U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
print U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
random processing U پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
right on <idiom> U نشان دادن موافقت (درست است بله)
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
chain U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chains U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
joins U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function U تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
meets U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joined U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
disjunction U تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
unions U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
union U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
alternation U تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
false U 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
assertion U 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
conjunctions U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
either or operation U تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
untune U بی ترتیب کردن
phase out U به ترتیب خارج کردن
firing order U ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
sequences U به ترتیب مرتب کردن دنباله
sequence U به ترتیب مرتب کردن دنباله
dispose U ترتیب کارها رامعین کردن
to phase out something U به ترتیب خارج کردن چیزی
circuitry U مداربندی کردن ترتیب مدارها
countermining U زنجیری کردن ترتیب انفجار مینها
selectively U مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
selective U مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
scheduling U مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
to pattern out U ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
alphasort U مرتب کردن داده به ترتیب حروف الفبا
labourvt U بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dress U لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses U لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
reformat U فرمت کردن دیسکی که حاوی داده است و پاک کردن داده به این ترتیب
disarrange U بی ترتیب کردن مختل کردن
derange U بی ترتیب کردن دیوانه کردن
disarranging U بی ترتیب کردن مختل کردن
wanton U بی ترتیب کردن شهوترانی کردن
disarranges U بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranged U بی ترتیب کردن مختل کردن
adapt U درست کردن
redd U درست کردن
correct U درست کردن
weave U درست کردن
set in order U درست کردن
fettle U درست کردن
makes U درست کردن
make U درست کردن
to put to rights U درست کردن
fix up U درست کردن
fashion U درست کردن
fashioned U درست کردن
fashioning U درست کردن
weaves U درست کردن
shapes U درست کردن
shape U درست کردن
concocting U درست کردن
concocted U درست کردن
concoct U درست کردن
corrects U درست کردن
correcting U درست کردن
to cleanvp U درست کردن
fashions U درست کردن
cleans U درست کردن
to get up U درست کردن
manufactures U درست کردن
to sct aright U درست کردن
to riven laths U یا درست کردن
indite U درست کردن
to put in to shape U درست کردن
set right U درست کردن
concocts U درست کردن
manufactured U درست کردن
manufacture U درست کردن
to set in order U درست کردن
to set to rights U درست کردن
to fix up U درست کردن
trim U درست کردن
to erect into U درست کردن از
gully U درست کردن
trimmest U درست کردن
gulleys U درست کردن
to set U درست کردن
gullies U درست کردن
buildings U درست کردن
make up U درست کردن
builds U درست کردن
cleanest U درست کردن
fabricating U درست کردن
build U درست کردن
fabricate U درست کردن
fabricates U درست کردن
fabricated U درست کردن
clean U درست کردن
trims U درست کردن
cleaned U درست کردن
judiciousness U قضاوت درست تشخیص درست
riprap U سنگچینی بی ترتیب صدای وزش باد تند سنگریزی کردن
to adapt [to] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
railroads U پاپوش درست کردن
exacted U تحمیل کردن بر درست
die sink U خزینه درست کردن
team U دسته درست کردن
to make something U چیزی را درست کردن
corn popping U درست کردن چس فیل
hedged U خاربست درست کردن
hedges U خاربست درست کردن
orthoepy U فن درست تلفظ کردن
to manufacture [into] U ساختن [درست کردن] [به]
hedge U خاربست درست کردن
roughcast U اجمالا درست کردن
dress U درست کردن لباس
frame U پاپوش درست کردن
to mill flour U ارد درست کردن
dresses U درست کردن لباس
To put things straight(right). U کارها را درست کردن
blow down U بافوت درست کردن
railroad U پاپوش درست کردن
teams U دسته درست کردن
dowel U میخچه درست کردن
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
scramble U املت درست کردن
reconditions U دوباره درست کردن
image erection U درست کردن تصویر
reconditioned U دوباره درست کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1A hero can affect on the people.
1strong
1To be capable of quoting
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1set the record straight
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1Arousing
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com